ثقهفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. [جمع: ثقات] کسی که طرف اعتماد باشد و مردم به گفتار و کردارش اعتماد کنند.۲. (اسم) اعتماد؛ اطمینان.۳. (اسم) اعتقاد.
ثقةلغتنامه دهخداثقة. [ ث ِ ق َ ] (ع مص ) محل اعتماد بودن . معتمد بودن . || اعتمادداشتن . || استوار داشتن . باور داشت . || متکی شدن به . اتکاء، تکیه کردن به . وثوق .
ثقةلغتنامه دهخداثقة. [ ث ِ ق َ ](ع ص ، اِ) مرد معتمد و امین . || (اِمص ) اطمینان . وثوق . اعتقاد : نخست ثقة درست کردم که هر چه ایزد عز ذکره تقدیر کرده است باشد. (تاریخ بیهقی ص
ثقةدیکشنری عربی به فارسیحالت عمودي , اطمينان بخود , اعتماد بنفس , اطمينان , اعتماد , ايمان , توکل , پشت گرمي , اميد , اعتقاد , اعتبار , مسلوليت , امانت , وديعه , اتحاديه شرکتها , اءتلا
ثقة الاسلامفرهنگ انتشارات معین(ثَ قِ تُ لْ اِ) [ ع . ] (اِمر.) مورد اعتماد اسلام (عنوانی احترام آمیز برای روحانیان مسلمان ).