ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن عمرو عدوائی . صحابی است از مردم قریش . او با دو برادر خویش درک غزوه ٔ بدر کردند و در غزای خیبر و بروایتی در جنگ احد بدرجه ٔ شهادت رسید.
ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ ] (اِخ ) ابن فروه ٔ ساعدی . صحابی است . و او در خیبر یا در احد بشهادت رسید و بعضی نام او را ثقب گفته اند.
ثقفلغتنامه دهخداثقف . [ ث َ / ث َ ق َ ] (ع مص ) دانستن . دریافتن . یافتن . || گرفتن بزودی . || زیرک و سبک و چالاک گردیدن . || ثفافت . || غالب آمدن در دانائی . || ظفر یافتن و رس
سقفدیکشنری عربی به فارسیسقف , پوشش يا اندود داخلي سقف , حد پرواز , پوشش , طاق , بام () خانه , مسکن , طاق زدن , سقف دار کردن
سقففرهنگ مترادف و متضاد۱. بام، اشکوب، پوشش، رویه، سمک ≠ کف ۲. رواق، طاق ۳. عرش ≠ فرش ۴. بالاترین حد، نقطه اوج
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی .[ ث َ ق َ ] (اِخ ) قاسم بن فضل مکنی به ابی عبداﷲ حافظاصفهانی متوفی 489 هَ . ق . او راست : کتاب اربعین .
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابوعبدالملک مُتطب او ادیب و مساح و عالم به کتاب اقلیدس و طبیب ناصر و مستنصر و اعرج بود. او راست : نوادر، در طب . و مستنصر یا ناصر او ر
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ فی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب به ثقیف قسی بن منبه بن بکربن هوازن پدر قبیله ٔ بنوثفیف .
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ی ی ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد اصفهانی مکنی به ابو اسحاق یکی از ثقات فقهاء شیعه و کتاب اخبار الحسن بن علی از اوست . (ابن الندیم ). رجوع به ابراهی
ثَقِفْتُمُوهُمْفرهنگ واژگان قرآنآنان را ديديد وبه آنان دست يافتيد(اصلش از ثقف ثقافه که معنايش اين است که فلاني برخورد و يافت )
ثُقِفُواْفرهنگ واژگان قرآندیده شوند ومغلوب شوند (اصلش از ثقف ثقافه که معنايش اين است که فلاني برخورد و يافت )
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی .[ ث َ ق َ ] (اِخ ) قاسم بن فضل مکنی به ابی عبداﷲ حافظاصفهانی متوفی 489 هَ . ق . او راست : کتاب اربعین .
ثقفیلغتنامه دهخداثقفی . [ ث َ ق َ ] (اِخ ) ابوعبدالملک مُتطب او ادیب و مساح و عالم به کتاب اقلیدس و طبیب ناصر و مستنصر و اعرج بود. او راست : نوادر، در طب . و مستنصر یا ناصر او ر