ثقافتلغتنامه دهخداثقافت . [ ث َ ف َ ] (ع مص ) ثقف . ثَقَف . زیرکی . زیرک و سبک روح و چست و چالاک گردیدن . زیرک و استاد شدن . || سخت استوار شدن .
ثقابتلغتنامه دهخداثقابت . [ ث َ ب َ ] (ع مص ) ثقوب . || افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). و بسیار سرخ گردیدن . || روشن شدن ستاره . || دمیدن بوی . || ثقبت الناقه ؛ بسیارشیر
ثقاتلغتنامه دهخداثقات . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقة. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان : و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاة امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن
ثقالتلغتنامه دهخداثقالت . [ ث َ ل َ ] (ع مص ) ثقل .گران شدن . سنگین گشتن . گرانی . سنگینی . مقابل خفت .
زیرکیلغتنامه دهخدازیرکی . [ رَ ] (حامص ) بصیرت . فطانت . دهاء. فطنت . تیزی خاطر. ذکاء. ذکاوت . کیاست . کیس . ثقافت . ثقف . بزاعت . مهارت . ظرافت . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). عقل
ثقابتلغتنامه دهخداثقابت . [ ث َ ب َ ] (ع مص ) ثقوب . || افروخته شدن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). و بسیار سرخ گردیدن . || روشن شدن ستاره . || دمیدن بوی . || ثقبت الناقه ؛ بسیارشیر
ثقاتلغتنامه دهخداثقات . [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ ثقة. بمعنی معتمد و شخص طرف اطمینان : و دارا را خود ثقات وی کشتند. (تاریخ بیهقی ص 90). ثقاة امیر رضی اﷲ عنه گفتند روی ندارد فرستادن