سفقلغتنامه دهخداسفق . [ س َ ] (ع مص ) باز کردن در را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). در فاکردن . (المصادر زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || طپانچه زدن روی کسی را. (اق
صفغلغتنامه دهخداصفغ. [ ص َ ] (ع مص ) صفوف ساختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || مالیدن به دست . (منتهی الارب ).
صفقلغتنامه دهخداصفق . [ ص َ ] (ع مص ) دست بر دست دیگری زدن در بیع یا بیعت . || فرود آمدن گروهی از اشخاص . || زدن مرغ هر دو بازو را که آواز برآید. || فروهشته شدن زهدان از بچه ٔ
صفقلغتنامه دهخداصفق . [ ص َ ف َ ] (ع اِ) آخر دماغ . || کرانه ٔ هر چیزی . || آب زرد که از چرم نو که بر آن آب ریخته باشند برآید. || بوی دباغ . || چرم ناپیراسته که از آن این آب تر
ثغامةلغتنامه دهخداثغامة. [ ث َ م َ ] (ع اِ) یکی ثغام . ج ، اثغماء. درمنه ٔ سپید و پیری را بدان تشبیه کنند.
etymologizedدیکشنری انگلیسی به فارسیاخلاقی است، ریشه لغتی را یافتن، تحصیل علم اشتقاق کردن، وجه اشتقاق كلمه را پیداکردن
ثغامةلغتنامه دهخداثغامة. [ ث َ م َ ] (ع اِ) یکی ثغام . ج ، اثغماء. درمنه ٔ سپید و پیری را بدان تشبیه کنند.