ثادقلغتنامه دهخداثادق . [ دِ ] (اِخ ) نام وادئی در دیار بنی عقیل و در آنجا آبهائی است . اصمعی گفته است که ثادق وادی بزرگ و پهناوری است که به رُمّه منتهی میشود. (مراصد). || نام ا
ثادقلغتنامه دهخداثادق . [ دِ ] (ع ص ) سحاب ثادِق ؛ ابر ریزان . || وادی ثادِق ؛ وادی سائل . وادی سیلناک .
ثفاءلغتنامه دهخداثفاء. [ ث ُف ْ فا ] (ع اِ) به لغت عبرانی اسم خردل سفید و حرف بابلی است . رشاد. حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان خرد. سپندان خوش . سپندان سپید. پاسپندان گنده . تخم
ثادقلغتنامه دهخداثادق . [ دِ ] (اِخ ) نام وادئی در دیار بنی عقیل و در آنجا آبهائی است . اصمعی گفته است که ثادق وادی بزرگ و پهناوری است که به رُمّه منتهی میشود. (مراصد). || نام ا
ثادقلغتنامه دهخداثادق . [ دِ ] (ع ص ) سحاب ثادِق ؛ ابر ریزان . || وادی ثادِق ؛ وادی سائل . وادی سیلناک .
ثفاءلغتنامه دهخداثفاء. [ ث ُف ْ فا ] (ع اِ) به لغت عبرانی اسم خردل سفید و حرف بابلی است . رشاد. حب الرشاد. تخم سپندان . سپندان خرد. سپندان خوش . سپندان سپید. پاسپندان گنده . تخم