صفافرهنگ مترادف و متضاد۱. پاکی، پاکیزکی، طهارت، طهر، قدس، نظافت ۲. خلوص، صفوت ۳. آشتی، صلح ۴. طراوت، لطافت، نزهت ≠ تیرگی، کدورت
سفعلغتنامه دهخداسفع. [ س ُ ] (ع اِ) دانه ٔ حنظل . || دیگدان آهنی یا عام است . || سیاهی که بسرخی زند. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
ثفافیدلغتنامه دهخداثفافید. [ ث َ ] (ع اِ) ابرهای سفید تودرتو و بطانها.مثافید. || نوعی جامه . || چیزهای خفی که زیر چیزی گذارند یا لغتی است در فثافید.
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع اِ) سنگ زیرین آسیا. || ابریق . || سفره ای که زیر دستاس باز افکنند. آسیاروب . ج ، أثفلة.
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) اشتر دیررو و کاهل . گران رو از شتران و جز آن . || ابریق . ج ، ثُفل .
ثفافیدلغتنامه دهخداثفافید. [ ث َ ] (ع اِ) ابرهای سفید تودرتو و بطانها.مثافید. || نوعی جامه . || چیزهای خفی که زیر چیزی گذارند یا لغتی است در فثافید.
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع اِ) سنگ زیرین آسیا. || ابریق . || سفره ای که زیر دستاس باز افکنند. آسیاروب . ج ، أثفلة.
ثفاللغتنامه دهخداثفال . [ ث َ ] (ع ص ، اِ) اشتر دیررو و کاهل . گران رو از شتران و جز آن . || ابریق . ج ، ثُفل .