ثغورلغتنامه دهخداثغور. [ ث ُ ] (اِخ ) نام آن قسمت از بلاد شام است که نزدیک بقلمرو روم بوده . (مفاتیح العلوم ). و آنرا ثغورالروم نیز گفته اند. (الجماهرص 48). || ثغورالجزیره . نام
ثغورلغتنامه دهخداثغور. [ ث ُ ] (ع اِ) ج ِ ثغر. پیشینیان (از دندان ). || سرحدها ودربندها میان کفر و اسلام : که بدیشان خللها را دریابد و ثغور را استوار کند. (تاریخ بیهقی ).بوم چال
صقورلغتنامه دهخداصقور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَقر است . (منتهی الارب ) : صاحب اترار چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور تبانچه زدن محال است . (جهانگشای جوینی ). و حریص
اصحاب ثغورلغتنامه دهخدااصحاب ثغور. [ اَ ب ِ ث ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزبانان . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 395، و اصحاب اطراف شود.
اصحاب ثغورلغتنامه دهخدااصحاب ثغور. [ اَ ب ِ ث ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مرزبانان . رجوع به ایران در زمان ساسانیان ص 395، و اصحاب اطراف شود.
نظریۀ التزام سیاسیtheory of political obligationواژه‌های مصوب فرهنگستاننظریهای در تبیین حدود و ثغور تبعیت شخص ازلحاظ اخلاقی از دولت یا حکومت
حدودحدودفرهنگ مترادف و متضاد۱. ثغور، کرانهها، مرزها ۲. حوالی، پیرامون، حولوحوش، قریب ۳. سامان، قلمرو، محدوده ۴. اندازهها، مقادیر ۵. اندازه، مقدار ۶. حدها ۷. مناطق، سرزمینها، نواحی ۸. تعاری
جزریهلغتنامه دهخداجزریه . [ ج َ زَ ری ی َ ] (اِخ ) (ثغور...) یکی از سرحدات جنوب بلاد یونان قدیم است . (از تاریخ الحکماء قفطی ص 28).