ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) (معرب چربی و چربو) چادرپیه و آن آستر و بطانه ٔ صفاق و ابره و ظهاره ٔ معده باشد. و آن پیه رقیقی است که معده و امعاء را فرا گرفته است و از فم
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ ] (ع اِ) سرزنش کردن . نکوهیدن بر گناه . || ثرب مریض ؛ برکندن جامه ٔ بیمار.
ثربلغتنامه دهخداثرب . [ ث َ رِ ] (اِخ ) چاهی است محارب را و گاه حاجیان وارد آن شوند برای آب برداشتن و آب آن بسیار بد است . (مراصد الاطلاع ).
ثربفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. چربی.۲. (صفت) چرب.۳. پیه شکم؛ پیه رقیقی که معده و رودهها را فرامیگیرد.
ثربیلغتنامه دهخداثربی . [ ث َ ] (ص نسبی ) منسوب به ثرب که چادرپیه باشد. - فتق ثربی . رجوع به فتق شود.