ثدیلغتنامه دهخداثدی . [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] (ع اِ) پستان مرد و زن . || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم
ثدیلغتنامه دهخداثدی . [ ث ُ دَی ْ ی َ ](اِخ ) بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است . (م
endدیکشنری انگلیسی به فارسیپایان، ختم، انتها، خاتمه، آخر، منظور، سر، اتمام، سرانجام، عاقبت، فرجام، غایت، مقصود، نوک، راس، حد، پا، عمد، مراد، ختام، طره، انقضاء، خاتمه دادن، پایان یافتن، خا
جبخلغتنامه دهخداجبخ . [ ج َ ] (ع مص ) گردانیدن کعبتین در دست بوقت قمار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || (اِ) اجباخ . مکانهاست که درختهای خرما دارد. (منتهی ا
ثدیلغتنامه دهخداثدی . [ ث َدْی ْ / ث ِدْی ْ / ث َ دا ] (ع اِ) پستان مرد و زن . || پستان زنان یا عام است حیوانات را. ضرع و ابن حاج گوید که پستان مردم را ثدوة گویند و پستان بهائم
ثدیلغتنامه دهخداثدی . [ ث ُ دَی ْ ی َ ](اِخ ) بلفظ تصغیر. محلی است در نجد. و جمیل آن را در شعر خود آورده است و منزل او در شام بود و یاقوت گوید گمان میکنم ثدی هم در شام است . (م