سددیکشنری عربی به فارسیسد , اب بند , بند , سد ساختن , مانع شدن ياايجاد مانع کردن , محدود کردن , مجلس پذيرايي , سلا م عام , بارعام دادن , خاکريز , لنگرگاه
ثدنلغتنامه دهخداثدن .[ ث َ دَ ] (ع مص ) بسیارگوشت و گران گردیدن کسی . (منتهی الارب ). || ثدن لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
ثداءلغتنامه دهخداثداء. [ث ُدْ دا ] (ع اِ) گیاهی است و در بیخ آن طرثوث می روید. (منتهی الارب ). ثُداة یکی ثُداء. (منتهی الارب ).
ثدنلغتنامه دهخداثدن .[ ث َ دَ ] (ع مص ) بسیارگوشت و گران گردیدن کسی . (منتهی الارب ). || ثدن لحم ؛ بوی گرفتن گوشت .
ثداءلغتنامه دهخداثداء. [ث ُدْ دا ] (ع اِ) گیاهی است و در بیخ آن طرثوث می روید. (منتهی الارب ). ثُداة یکی ثُداء. (منتهی الارب ).