ثخنلغتنامه دهخداثخن . [ ث ِ خ َ ] (ع مص ، اِمص ) ستبرنا. ستبرا. سطبرا. سطبری . قطر. ضخامت . حجم . دبز. کلفتی . هنگفتی . لُکی . گندگی . غلّت . || غلظت . || سختی . || ثخانت . ثخو
ثخنفرهنگ انتشارات معین(ثِ خَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) ستبر و سخت گردیدن . 2 - (اِ.) ستبری ، ضخامت ، کلفتی . 3 - غلظت . 4 - سختی .
سخندیکشنری فارسی به انگلیسیlogue _, logy _, phono-, speak _, speaking, speech, talk, tongue, utterance, word
يُثْخِنَفرهنگ واژگان قرآنتا آرامش و قرار گيرد - تا استحکام يابد (از کلمه ثِخَن به معني غلظت و بي رحمي است و اثخان کسي به معني بازداشتن و مانع حرکت وجنبش او شدن است مثلاً با کشتن او .در