ثجیرةلغتنامه دهخداثجیرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) ثفل هر چیز که فشرده یا کوفته و آب یا روغن آن گرفته باشند. کنجاره .
ثایرةلغتنامه دهخداثایرة. [ ی ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثایر. || هیجان : امیر سیف الدوله بعد از سکون ثایره ٔ جنگ و خمود نایره ٔ حرب او را امان داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159).
ثجرةلغتنامه دهخداثجرة. [ ث ُ رَ ] (ع اِ) میانه ٔ سینه یا اعلای آن . || گرداگرد مغاک چنبر گردن . || بروت شتر. || پاره ٔ پریشان از گیاه و جزآن . || میان وادی و فراخی آن . ج ، ثُجر
ثجیرلغتنامه دهخداثجیر. [ ث َ ] (ع اِ) کنجاره . ثفل . || تکس خرما و انگور. هسته و استخوان انگور. (دهار). دانه ٔ انگور. (مهذب الاسماء). || در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : لای چیزه
ثمیرةلغتنامه دهخداثمیرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) زمین میوه ناک . || مسکه که ظاهر شود بر ساحت پیش از جمع شدن . || شیری که مسکه ٔ آن ظاهر نشده باشد یا شیری که مسکه ٔ آن برآمده باشد.
ثایرةلغتنامه دهخداثایرة. [ ی ِ رَ ] (ع ص ، اِ) تأنیث ثایر. || هیجان : امیر سیف الدوله بعد از سکون ثایره ٔ جنگ و خمود نایره ٔ حرب او را امان داد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 159).
ثجرةلغتنامه دهخداثجرة. [ ث ُ رَ ] (ع اِ) میانه ٔ سینه یا اعلای آن . || گرداگرد مغاک چنبر گردن . || بروت شتر. || پاره ٔ پریشان از گیاه و جزآن . || میان وادی و فراخی آن . ج ، ثُجر
ثجیرلغتنامه دهخداثجیر. [ ث َ ] (ع اِ) کنجاره . ثفل . || تکس خرما و انگور. هسته و استخوان انگور. (دهار). دانه ٔ انگور. (مهذب الاسماء). || در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است : لای چیزه
ثمیرةلغتنامه دهخداثمیرة. [ ث َ رَ ] (ع اِ) زمین میوه ناک . || مسکه که ظاهر شود بر ساحت پیش از جمع شدن . || شیری که مسکه ٔ آن ظاهر نشده باشد یا شیری که مسکه ٔ آن برآمده باشد.