سصدلغتنامه دهخداسصد. [ س ِ ص َ ] (عدد مرکب ، ص مرکب ، اِ مرکب ) عدد توصیفی . سیصد. یعنی سه دفعه صد. (ناظم الاطباء). سه صد.
ثداءلغتنامه دهخداثداء. [ث ُدْ دا ] (ع اِ) گیاهی است و در بیخ آن طرثوث می روید. (منتهی الارب ). ثُداة یکی ثُداء. (منتهی الارب ).
ثداملغتنامه دهخداثدام . [ ث َ / ث ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). پالاون . ترشی پالا. آبکش . صافی .
ثادری الاسقفلغتنامه دهخداثادری الاسقف . [ ] (اِخ ) اسقفی بکرخ بغداد. او بطلب کتب میل شدید داشت و بتقرب و تحبیب قلوب نقله ٔ علوم میکوشید و کتابهای بسیار جمع کرد و قومی از اطباء نصاری را
ثداءلغتنامه دهخداثداء. [ث ُدْ دا ] (ع اِ) گیاهی است و در بیخ آن طرثوث می روید. (منتهی الارب ). ثُداة یکی ثُداء. (منتهی الارب ).
ثداملغتنامه دهخداثدام . [ ث َ / ث ِ ] (ع اِ) پالونه . (منتهی الارب ). پالاون . ترشی پالا. آبکش . صافی .
ثادری الاسقفلغتنامه دهخداثادری الاسقف . [ ] (اِخ ) اسقفی بکرخ بغداد. او بطلب کتب میل شدید داشت و بتقرب و تحبیب قلوب نقله ٔ علوم میکوشید و کتابهای بسیار جمع کرد و قومی از اطباء نصاری را