ثانی اثنینلغتنامه دهخداثانی اثنین . [ اِ ن َ ] (ع اِ مرکب ) دوم دو. || یکی از دو. || دومی . || مجازاً، همتا. تالی تلو. نسخه ٔ ثانی . عدیل . قرین . نائب مناب . قائم مقام . دیگرم . لنگه
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (اِخ ) تخلص شاه عباس ثانی صفوی در شعر و این رباعی ازوست :از هجر توام بدیده خون میگردداحوال دلم بی تو زبون میگرددای دوست اگر ترا ببیند ثانی برگرد سرت ببین
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (اِخ ) نام دو تن از شعرای عثمانی است :1 - در عصر سلطان بایزید ثانی و او در حسن و جمال بی نظیر بوده است واز این رو بدو یوسف ثانی می گفته اند و وی از این ش
ثانیلغتنامه دهخداثانی . (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از ثنی . || دوم . دوّم . دویم . || جفت . || دوتاکننده . || برگرداننده . || پیچیده . || اسم یکی از اقسام مروارید. || هذا ثانی اثنین ؛
اثنینلغتنامه دهخدااثنین . [ اِ ن َ ] (ع عدد، ص ، اِ) (در حالت نصب و جرّ) دو. || دو مرد. || دوشنبه .- ثانی اثنین ؛ دومین از دو تن . تالی تلو : ثانی اثنین اذ هما فی الغار اوست .عط
دیگرملغتنامه دهخدادیگرم . [ گ َ رُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) مثل . نائب مناب . عدیل . قرین . قائم مقام . ثانی اثنین . (یادداشت مرحوم دهخدا). و به این معنی لازم الاضافه است : و امیر ط
املغتنامه دهخداام . [ اُ / َُم ْ ] (پسوند) َُم . علامت عدد ترتیبی ، چنانکه اِم در فرانسوی مانند تروازیم و جز آن . این ادات به همه ٔ اعداد فارسی الحاق شود از قبیل یکم ، دهم ، ص
ابوالحسنلغتنامه دهخداابوالحسن . [ اَ بُل ْ ح َ س َ ] (اِخ ) ثابت بن سنان . او مانند پدر خویش طبیب خلفا بوده است و ملازمت خدمت راضی و متقی و مستکفی و مطیع کرده است و در سال 313 هَ .