تیک تیکلغتنامه دهخداتیک تیک .(اِ صوت مرکب ) آواز جنبش عقربک ساعت . حکایت صوت عقربه های ساعت . (از یادداشتهای بخط مرحوم دهخدا). آواز حرکت یکنواخت رقاصک یا پاندول ساعت و جز آن . تک ت
پک تیکلغتنامه دهخداپک تیک . [ پ ِ] (فرانسوی ، اِ) ماده ای را گویند که لرزانک های نباتی را غلظت بخشد و نیز حموضتی که از تأثیر جسم قلیائی بر «پک تین » حاصل آید.
په تیکلغتنامه دهخداپه تیک . [ پ ِ ] (اِخ ) ولایتی از تراکیه (آسیای صغیر). (ایران باستان ج 2 ص 1245).
tickدیکشنری انگلیسی به فارسیتیک، تیک تیک، علامت، سخت ترین مرحله، چوب خط، خطنشان گذاردن، خط کشیدن، چوبخط زدن، نسیه بردن