تیپ و تیپچهلغتنامه دهخداتیپ و تیپچه . [ پ ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آلت گرفتن بلدرچین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
تیپلغتنامه دهخداتیپ . (اِ)دسته . گروه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمونه ٔ بارز یکدسته . نوع جنس . صنف . (فرهنگ فارسی معین ). به این معنی ظاهراً از کلمه ٔ تیپ فرانسه مأخوذ است
jamدیکشنری انگلیسی به فارسیمربا، فشردگی، وضع بغرنج، شلوغ کردن، بستن، چپاندن، فرو کردن، گنجاندن، متراکم کردن، مسدود کردن، پارازیت دادن، منقبض کردن
تیپ و تیپچهلغتنامه دهخداتیپ و تیپچه . [ پ ُ چ ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) آلت گرفتن بلدرچین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
آوازلغتنامه دهخداآواز. (اِ) آوا. صوت . (صراح ). بانگ : از آواز کوسش همی روز جنگ بدرّد دل شیر و چرم پلنگ .فردوسی .چو بشنید آواز او را تبرگ بر آن اسب جنگی چو شیر سترگ . فردوسی .خو
تیپلغتنامه دهخداتیپ . (اِ)دسته . گروه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نمونه ٔ بارز یکدسته . نوع جنس . صنف . (فرهنگ فارسی معین ). به این معنی ظاهراً از کلمه ٔ تیپ فرانسه مأخوذ است