تیپالغتنامه دهخداتیپا. (اِ) ضرب و زخم با نوک پای . اردنگ . زه کونی . زفکنه . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). ضربه ای که با نوک پنجه زنند. تک پا. (فرهنگ فارسی معین ).
تیپا خوردنلغتنامه دهخداتیپا خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ؛ رانده شدن . رجوع به تیپا و تیپا زدن شود.
تیپا زدنلغتنامه دهخداتیپا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با نوک پا ضربه زدن . تک پا زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زفکنه زدن . اردنگ زدن . زه کونی زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن . (یادداشت بخط
تیپا خوردنلغتنامه دهخداتیپا خوردن . [ خوَرْ / خُرْ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ؛ رانده شدن . رجوع به تیپا و تیپا زدن شود.
تیپا زدنلغتنامه دهخداتیپا زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) با نوک پا ضربه زدن . تک پا زدن . (فرهنگ فارسی معین ). زفکنه زدن . اردنگ زدن . زه کونی زدن . شلخته زدن . سرچنگ زدن . (یادداشت بخط
تیپاتیپلغتنامه دهخداتیپاتیپ . (ص مرکب ، ق مرکب ) سخت تیپ ؛ یعنی پیوسته به یکدیگر. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): تیپاتیپ مردم نشسته بودند. تیپاتیپ سرباز ایستاده بود. (یادداشت ایضاً). ر