تینمولغتنامه دهخداتینمو. [ ن َ ] (اِخ ) دهی از دهستان دینور است که در بخش صحنه ٔ شهرستان کرمانشاهان واقع است و 456 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ترنموتلغتنامه دهخداترنموت . [ ت َ رَ ](ع ص ، اِ) بمعنی ترنم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترنم . (ناظم الاطباء): له ُ رنمة حسنه ؛ ای ترنم حسن .(اقرب الموارد). || قوس ٌ ترنموت
تینوسلغتنامه دهخداتینوس . (اِ) توده و انبار و انبار غله و محصول خرمن شده . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری شود.
تیموکلغتنامه دهخداتیموک . (اِ) عبوس است که آن ترشروئی کردن و اظهار کراهیت نمودن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تندی و درشتی و سخت روئی و عبوس . (ناظم الاطباء).
تیمورآبادلغتنامه دهخداتیمورآباد. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیات است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 203 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
تیموسلغتنامه دهخداتیموس . (اِ) غده ای فرد که در جلو قصبةالریه و در عقب استخوان جناغ سینه واقع است و از دو لب چپ و راست تشکیل شده است . این غده صاف و رنگش در جنین گلی ولی در کودک
دینورلغتنامه دهخدادینور. [ ن َ وَ ] (اِخ ) نام رودخانه ای است در بخش صحنه ٔ کرمانشاهان این رودخانه از کوههای باختری کندوله شمالی سرتخت و بخش سنقر و کوههای دهستان خدابنده لو سرچشم
ترنموتلغتنامه دهخداترنموت . [ ت َ رَ ](ع ص ، اِ) بمعنی ترنم کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ترنم . (ناظم الاطباء): له ُ رنمة حسنه ؛ ای ترنم حسن .(اقرب الموارد). || قوس ٌ ترنموت
تینوسلغتنامه دهخداتینوس . (اِ) توده و انبار و انبار غله و محصول خرمن شده . (ناظم الاطباء). رجوع به لسان العجم شعوری شود.
تیموکلغتنامه دهخداتیموک . (اِ) عبوس است که آن ترشروئی کردن و اظهار کراهیت نمودن باشد. (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). تندی و درشتی و سخت روئی و عبوس . (ناظم الاطباء).
تیمورآبادلغتنامه دهخداتیمورآباد. [ ت ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان بیات است که در بخش نوبران شهرستان ساوه واقع است و 203 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).