تیمارگاهلغتنامه دهخداتیمارگاه . (اِ مرکب ) شعبه ای از اداره ٔ بهداری شهرداری است که بیماران فقیر را در آن معالجه نموده رایگان دارو میدهند. فرهنگستان ایران این کلمه را بجای پست امداد
بیمارگاهلغتنامه دهخدابیمارگاه . (اِ مرکب ) (از: بیمار +گاه ، ادات مکان ) مریضخانه . بیمارستان . جای بیمار.
تعمیرگاهلغتنامه دهخداتعمیرگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) محل مرمت . جایی که اشیاء شکسته چون ماشین و جز آن را که دارای نقصی شوند، اصلاح و مرمت نمایند: تعمیرگاه اتومبیل .
تیماردارلغتنامه دهخداتیماردار. (نف مرکب ) پرستار. خادم . غمخوار. متعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اندنه تیماردار و نه خویش تو اند. فردوسی . || مغموم . (یادد
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی
دارالمرفتانواژهنامه آزادالگود در کتاب "تاریخ پزشکی ایران و سرزمین های خلافت شرقی " این اصطلاح را برای جایگاهی (تیمارگاهی) به کار برده که در آنجا بیماران حاد جنون را به زنجیر می کشند. ص
گاهلغتنامه دهخداگاه . (اِ) عصر. دوره . زمان : و از خلق نخست که را آفرید از گاه آدم تا این زمانه . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).چنین تا بگاه سکندر رسیدز شاهان هر آنکس که آن تخت دید. فر
بیمارگاهلغتنامه دهخدابیمارگاه . (اِ مرکب ) (از: بیمار +گاه ، ادات مکان ) مریضخانه . بیمارستان . جای بیمار.
تعمیرگاهلغتنامه دهخداتعمیرگاه . [ ت َ ] (اِ مرکب ) محل مرمت . جایی که اشیاء شکسته چون ماشین و جز آن را که دارای نقصی شوند، اصلاح و مرمت نمایند: تعمیرگاه اتومبیل .
تیماردارلغتنامه دهخداتیماردار. (نف مرکب ) پرستار. خادم . غمخوار. متعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اندنه تیماردار و نه خویش تو اند. فردوسی . || مغموم . (یادد