تیماردارلغتنامه دهخداتیماردار. (نف مرکب ) پرستار. خادم . غمخوار. متعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : همه پرگناهان که پیش تو اندنه تیماردار و نه خویش تو اند. فردوسی . || مغموم . (یادد
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی
تیمارداشتلغتنامه دهخداتیمارداشت . (مص مرکب مرخم ) تیمار داشتن . اهتمام . اعتناء. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : و آنقدر که آبادان ماندست از حرمت خاندان این قاضی پارس و تیمارداشت او بودس
تیمارداریلغتنامه دهخداتیمارداری . (حامص مرکب ) خدمت . پرستاری . تعهد. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). توجه و سرپرستی . (ناظم الاطباء) : حسن بواسطه ای بیمار شد و روزی چندبرآمد و سودا بر وی
تیماربرلغتنامه دهخداتیماربر. [ ب َ ] (نف مرکب ) تیماردار. پرستار. غمخوار. کسی که نگاهداشت و نگهبانی و محافظت کسی را بعهده گیرد : کمر بست شیده به پیش پدرفرستاده او بود و تیماربر. فر
معتنیلغتنامه دهخدامعتنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تیماردارنده و اهتمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مشغول به سعی و کوشش و رنج . (ناظم الاطباء). اعتناکننده : و در استخ
خوللغتنامه دهخداخول . [ خ َ ] (ع مص ) نیک نگاه داشتن و تیماردار گردیدن مال را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). || مراعات اهل خود کردن . (