تیماریلغتنامه دهخداتیماری .(حامص ) گرفتگی . اندوهگینی . مقابل شادی : همه رنجی و تیماری سرآیدز تخم صابری شادی برآید.(ویس و رامین ).
تیماژنلغتنامه دهخداتیماژن . [ ژِ ](اِخ ) خطیب و دانشمند فن بلاغت و بدیع و تاریخ دان یونان قدیم که در قرن اول پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولد شد. (از لاروس ).
تیمارخوارهلغتنامه دهخداتیمارخواره . [ خوا / خارَ / رِ ] (نف مرکب ) تیمارخوار. غمگین : تنت قارون شده ست و جانت مفلس یکی شاد و دگر تیمارخواره .ناصرخسرو.
تیمارخوارلغتنامه دهخداتیمارخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) غمین . اندوهگین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کفیدش دل از غم چو یک کفته نارکفیده شود سنگ تیمارخوار. رودکی (از یادداشت ایضاً).
تیمارخواریلغتنامه دهخداتیمارخواری . [ خوا / خا ] (حامص مرکب ) عمل تیمارخوار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هلاکم کردی از تیمارخواری عفاک اﷲ زهی تیمارداری .نظامی .
تیماءلغتنامه دهخداتیماء. [ ت َ] (اِخ ) موضعی بر هشت مرحله از مدینه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء). نام موضعی است . (از اقرب الموارد). شهرکی در اطراف شام ، میان شام و و
تیماریلغتنامه دهخداتیماری .(حامص ) گرفتگی . اندوهگینی . مقابل شادی : همه رنجی و تیماری سرآیدز تخم صابری شادی برآید.(ویس و رامین ).
تیماژنلغتنامه دهخداتیماژن . [ ژِ ](اِخ ) خطیب و دانشمند فن بلاغت و بدیع و تاریخ دان یونان قدیم که در قرن اول پیش از میلاد مسیح در اسکندریه متولد شد. (از لاروس ).
تیمارخوارهلغتنامه دهخداتیمارخواره . [ خوا / خارَ / رِ ] (نف مرکب ) تیمارخوار. غمگین : تنت قارون شده ست و جانت مفلس یکی شاد و دگر تیمارخواره .ناصرخسرو.
تیمارخوارلغتنامه دهخداتیمارخوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) غمین . اندوهگین . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : کفیدش دل از غم چو یک کفته نارکفیده شود سنگ تیمارخوار. رودکی (از یادداشت ایضاً).