تیفلغتنامه دهخداتیف . (اِ) به زبان گیلان خس وخار و خلاشه را گویند. (برهان ) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). اکنون نیز در دیه های گیلان تیف گویند. (حاشیه ٔ برهان چ
طیففرهنگ مترادف و متضاد۱. خشم، غضب ۲. جنون، دیوانگی ۳. پیکر خیالی، شبح، صورت موهوم ۴. وسوسه، خیال، وهم، توهم ۵. بیناب ۶. بدخیالی، بداندیشی
طیفلغتنامه دهخداطیف . [ طَ ] (ع اِ) خشم . غضب . || جنون . دیوانگی . || خیال . خیالة. (منتهی الارب ) (آنندراج ). پیکر خیالی محسوس غیرقابل لمس . شبح . صورت که به خواب بینند. (الس
تیف گنجلغتنامه دهخداتیف گنج . [ گ َ ] (اِ مرکب ) تیفاگنج . نام نوائی است از موسیقی . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوائی است از م
تیف گنجلغتنامه دهخداتیف گنج . [ گ َ ] (اِ مرکب ) تیفاگنج . نام نوائی است از موسیقی . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نوائی است از م
تیفاگنجلغتنامه دهخداتیفاگنج . [ گ َ ] (اِ مرکب ) تیف گنج . (برهان ) (آنندراج ). رجوع به تیف گنج شود.