تیزنالغتنامه دهخداتیزنا. (اِ مرکب ) محل تیزی تیغ و شمشیر و امثال آن باشد. (برهان )(ناظم الاطباء). جای تندی شمشیر و امثال آن چه «نا» به معنی محل است مانند تنگنا و درازنا و فراخنا
ترانزیتلغتنامه دهخداترانزیت . [ تْرا / ت ِ ] (فرانسوی ، اِ) مأخوذ از لاتینی ،بمعنی عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حقوق عبور. صاحب فرهنگ نظام آرد: عبور مال التجاره ازم
طیزن آبادلغتنامه دهخداطیزن آباد. [ زَ ] (اِخ ) طیزناباد. موضعیست بین کوفه و قادسیه بر مسیر جاده ٔ حاج ، و بین آن و قادسیه یک میل مسافت است و تیول اشعث بن قیس بن عُمربن الخطاب بوده .
ترانزیتفرهنگ انتشارات معین(تِ) [ فر. ] (اِ.) 1 - عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت گمرگ . 2 - بخشی از جابه جایی مسافر و کالا بین مبدأ و مقصد که مستلزم عبور از کشور ثالث باشد، گ
ترانزیتفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. (اقتصاد) عبور کالا از کشوری به کشور دیگر بدون پرداخت حق گمرک و مالیات.۲. عبور شخصی از کشوری با وسیلۀ نقلیه بدون توقف در آن.۳. (صفت) [عامیانه، مجاز] ویژگی وسی
ذولقلغتنامه دهخداذولق . [ ذَ ل َ ] (ع اِ) تیزنای زبان . (مهذب الاسماء): ذولق اللسان . || تیزی هر چیزی . ذولق اللسان والسنان ؛ کنار و کرانه ٔ زبان و نیزه و تیزی آن دو.
لبهلغتنامه دهخدالبه . [ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیزنا. تیزه . دَم .حدّ. لب . دَمه . حرف . طرف برنده ٔ کارد و امثال آن .- لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره ؛ کنار. حاشیه . ط
ذولقیةلغتنامه دهخداذولقیة. [ ذَ ل َ قی ی َ ] (ع ص نسبی ) تأنیث ذولقی . منسوب به ذولق ، یعنی تیزنای زبان . || حروف ذولقیة؛ حرفها که مخارج آن نوک و کناره های زبان است و آن سه حرف ا
ابرهلغتنامه دهخداابره . [ اِ رَ ] (ع اِ) نیش کژدم . نیش مار. نیش تیغ. هر نیش که باشد. || سوزن . || تیزنای رونکک (یعنی کونه ٔ آرنج ). (مهذب الاسماء). تیزه ٔ آرنج . || استخوان پی
تیزهلغتنامه دهخداتیزه . [ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) جای باریک و برنده و فرورونده از چیزی . جانب یا سر تیز چیزی . نقطه ٔ تیزچیزی . تیزه ٔ دیوار. تیزه ٔ کمر. تیزه ٔ آرنج . نوکی برجسته
تیزچنگلغتنامه دهخداتیزچنگ . [ چ َ ] (ص مرکب ) دلاور و بهادر و کسی که چیزی را به جلدی و چابکی اخذ کند. (ناظم الاطباء). قوی پنجه . که دست و پنجه ٔ سخت نیرومند دارد. نیرومند. زورمند.
ذلقلغتنامه دهخداذلق . [ ذَ ] (ع اِ) مجرای محور در بکرة. گذرگاه محور میان بکرة. (مهذب الاسماء). || تیزی زبان . (دهار). || تیزی سنان . || تیزنای زفان . (مهذب الاسماء). تیزنای زبا
حدلغتنامه دهخداحد. [ ح َدد ] (ع اِ) حائل میان دو چیز. (منتهی الارب ). حاجز بین دو شی ٔ. فاصل میان دو چیز. فصل . الفصل بینک وبینه . (تعریفات جرجانی ). || نهایت هرچیز.منتهای هر