تیزنالغتنامه دهخداتیزنا. (اِ مرکب ) محل تیزی تیغ و شمشیر و امثال آن باشد. (برهان )(ناظم الاطباء). جای تندی شمشیر و امثال آن چه «نا» به معنی محل است مانند تنگنا و درازنا و فراخنا
تیزآبلغتنامه دهخداتیزآب . (اِخ ) دهی از دهستان میربیک است که در بخش دلفان شهرستان خرم آباد واقع است . 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
تیزآبادلغتنامه دهخداتیزآباد. (اِخ ) دهی از دهستان گل تپه ٔ فیض اﷲبیگی است که در بخش مرکزی شهرستان سقز واقع است و 240 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
ذولقلغتنامه دهخداذولق . [ ذَ ل َ ] (ع اِ) تیزنای زبان . (مهذب الاسماء): ذولق اللسان . || تیزی هر چیزی . ذولق اللسان والسنان ؛ کنار و کرانه ٔ زبان و نیزه و تیزی آن دو.
لبهلغتنامه دهخدالبه . [ ل َ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیزنا. تیزه . دَم .حدّ. لب . دَمه . حرف . طرف برنده ٔ کارد و امثال آن .- لبه از ظرفی یا جامه ای یا دیواری و غیره ؛ کنار. حاشیه . ط