تیر راهنمافرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه ما، تیر، علائمراهنمایی، تابلوی کیلومترشمار، فرسخشمار، نشان مرزی، تابلوی ترافیک
تیرگویش بختیاری1. چوب باریک و تراش خوردهاى که با آن خمیر نان را پهن کنند؛ 2. تنه درخت که در سقف اتاق بهکار رود؛ 3. بهترین (در میان گوسفندان)؛ 4. تیرِ تفنگ، تیرِ کمان.
علامت خطرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی خطر، هشدار، اخطار، آژیر، آلارم، زنگخطر، بوق، پرچم سرخ، اساواس، چراغ راهنمایی اعلان خطر، نهیب فال علائم راهنمایی، عبورممنوع، تیر راهنما آژیر
تیرلغتنامه دهخداتیر. (اِ) معروف است و به عربی سهم خوانند. (برهان ). تیر که ازکمان جهد. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 139). تیر کمان .(فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). ترجمه ٔ سهم ، و خدنگ
هادیلغتنامه دهخداهادی . (ع ص ، اِ) راهنما. راهنماینده . (برهان ) (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راهنمای . (دهار). مرشد. هدایت کننده . ج ، هادون ، هادین ، هداة. (اقرب