تیرگیلغتنامه دهخداتیرگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) تاریکی . (برهان ) (غیاث اللغات ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ظلمت . (ناظم الاطباء). مقابل روشنی چنانکه در هوا و آب و جز آ
تیرگیدیکشنری فارسی به انگلیسیblackness, darkness, dusk, eclipse, gloom, murk, murkiness, obscurity, opacity, thick
طیرگیلغتنامه دهخداطیرگی . [ رَ / رِ ] (حامص ) خدوک . (فرهنگ اسدی خطی متعلق به آقای نخجوانی ) : او را بدین هجا بدف اندر همی زننداز طیرگی ورا چو دف تر همی کنم . سوزنی .سخنهائی که ا
تیرگی واچرخندیanticyclonic gloomواژههای مصوب فرهنگستانپدیدۀ دید کم همراه با واچرخند کاملاً شکلگرفته و تقریباً ساکن که براثر انباشتگی غبار و آلایندههای دیگر بین سطح زمین و وارونگی دمای وابسته به واچرخند ایجاد میش