تیرگانلغتنامه دهخداتیرگان . (اِ) نام روز سیزدهم است از تیرماه . گویند در این روز منوچهر با افراسیاب صلح کرد بشرط آنکه افراسیاب یک تیر پرتاب راه از ملک خود به منوچهر پس بدهد. حکما
تیرگانلغتنامه دهخداتیرگان . (اِخ ) دهی از دهستان لاین است که در بخش کلات شهرستان دره گز واقع است . و 890 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
تیرگانفرهنگ انتشارات معین(رْ یا رَ) (اِ.) جشنی که ایرانیان در روز سیزده از ماه تیر (تیر روز) برپا می کنند.
تیرگانفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. روز سیزدهم تیرماه.۲. جشنی که در این روز در ایران باستان، برپا میکردهاند.
جشن تیرگانلغتنامه دهخداجشن تیرگان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) رجوع به تیر و تیرگان در همین لغت نامه شود.
تمرگانیدنلغتنامه دهخداتمرگانیدن . [ ت َ م َ دَ ] (مص ) تمرگاندن . متعدی تمرگیدن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به اکراه نشاندن . با خشونت خوابانیدن . رجوع به تمرگیدن شود.
تیتگانلولغتنامه دهخداتیتگانلو. (اِخ ) دهی از دهستان فاروج است که در بخش حومه ٔ شهرستان قوچان واقع است و 1385 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
جشن تیرگانلغتنامه دهخداجشن تیرگان . [ ج َ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) رجوع به تیر و تیرگان در همین لغت نامه شود.
دادبخشیلغتنامه دهخدادادبخشی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل دادبخش : ستمدیده را دادبخشی کنم شب تیرگان را درخشی کنم .نظامی .
افراسیاب ترکیلغتنامه دهخداافراسیاب ترکی . [اَ ت ُ ] (اِخ ) همان افراسیاب پادشاه داستانی توران است . ابوریحان در شرح تیرگان آرد: سیزدهم روز است ازتیرماه . و نامش تیرست همنام ماه خویش و هم
درخشیلغتنامه دهخدادرخشی . [ دُ / دَ رَ ](ص نسبی ) منسوب به درخش . روشن . تابناک : ستمدیده را دادبخشی کنم شب تیرگان را درخشی کنم . نظامی .|| (اِ) طلوع آفتاب . (ناظم الاطباء).