تیرپرتاپفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهواحد اندازهگیری طول، تقریباً برابر با مسافتی که تیر رهاشده از کمان میپیمود.
تیرپرتابلغتنامه دهخداتیرپرتاب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) فاصله ای که تیرانداز بطور متوسط تواند تیر اندازد. تیررس . مسافت پرتاب شدن تیری .مسافتی که یک تیر پیماید، چون بیفکنند : دگر گنج پرد
تیرپرتابلغتنامه دهخداتیرپرتاب . [ پ َ ] (اِ مرکب ) فاصله ای که تیرانداز بطور متوسط تواند تیر اندازد. تیررس . مسافت پرتاب شدن تیری .مسافتی که یک تیر پیماید، چون بیفکنند : دگر گنج پرد
پرتابلغتنامه دهخداپرتاب . [ پ َ ] (اِ) تیر پرتاب . نوعی تیر که آنرا بسیار دور توان انداخت . (برهان ). مرّیخ . تیرپرتاب . (ملخص اللغات حسن خطیب ) (دهّار) : اگر خوانند آرش را کمانگ
طخارستانلغتنامه دهخداطخارستان . [ طُ رِ ] (اِخ ) طخیرستان نیز گویند، ولایتی است وسیع و بزرگ که شامل چندین شهر میباشد. و من حیث المجموع از نواحی وتوابع خراسان بشمار می رود. این ولایت
تابلغتنامه دهخداتاب . (اِ) توان . (برهان ). توانایی . (جهانگیری ) (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). طاقت . (فرهنگ اسدی ) (جهانگیری ) (انجمن آرا). قوت . (آنندراج ). تاو. (انجمن آ
وارلغتنامه دهخداوار. (پسوند) مانند. شبه . نظیر. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (جهانگیری ). واره . (جهانگیری ) (آنندراج ). وش . (یادداشت مؤلف ). وار به این معنی گاهی به صف