تیرونلغتنامه دهخداتیرون . [ رُ ] (اِخ ) یکی از کنت نشین های ایرلند شمالی (اولستر) است که 132000 تن سکنه دارد و مرکز آن اوماگ است . (از لاروس ).
تارونلغتنامه دهخداتارون . (ص ) تاران . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). تیره وتاریک . (برهان ) (فرهنگ نظام ). تاره . تاری . تارین . تار و تاریک . (آنندراج
تارونت پرتلغتنامه دهخداتارونت پرت . [ رِ ن ِ پ ِ ] (اِخ ) موضعی در ارمنستان : فوستوس بیزانسی مورخ ارمنستان راجع به «سان سان » پادشاه اشکانی صفحات آن طرف قفقاز می نویسد که در قرن پنجم
تارونهلغتنامه دهخداتارونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) غلاف شکوفه ٔ نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلاف شکوفه ٔ درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه
تترونیوملغتنامه دهخداتترونیوم . [ ت ِ رُ ] (اِخ ) شهری به یونان که در لشکرکشی خشیارشا بتصرف لشکر ایران درآمد. رجوع به تاریخ ایران باستان ج 1 ص 798 شود.
تئودور آمازهلغتنامه دهخداتئودور آمازه . [ ت ِ ءُ دُرْ زِ ] (اِخ ) سن ملقب به «تیرون » (از «تیرو» یونانی = درمانده ) وی در سال 406 م . بفرمان «گالر» دستگیر شد و او را زنده در آتش سوزاندن
اصفهبد کبودجامهلغتنامه دهخدااصفهبد کبودجامه . [ اِ ف َ ب َ / ب ُ دِ ک َ م َ ] (اِخ ) نصرةالدین محمدبن الحسین بن خرمیل یا نصرت ملک . معاصر سلطان محمد خوارزمشاه بود و در حدود 630 هَ . ق . نز
کلالغتنامه دهخداکلا. [ ک َ ] (پسوند) به پارسی و تبری ، قریه و دیه و محله را نیز گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در بعض اسامی امکنه ٔ گیلان و مازندران این کلمه به آخر می پیوندد،
تارونلغتنامه دهخداتارون . (ص ) تاران . (فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا). تیره وتاریک . (برهان ) (فرهنگ نظام ). تاره . تاری . تارین . تار و تاریک . (آنندراج