تیردانلغتنامه دهخداتیردان . (اِ مرکب ) قندیل و ترکش . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). ترکش . تیرکش . (ناظم الاطباء). جعبه . ترکش . کنانه . شکا. شغا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : از بیم
تاردانلغتنامه دهخداتاردان . (اِ مرکب ) ظرفی که در آن برای طنبور و سه تار، تارها نگاه دارند تا عندالحاجة بکار آید. (غیاث اللغات ). ظرفی که در آن تارهای ساز نگه دارند. (آنندراج ) :
تردانلغتنامه دهخداتردان . [ ت َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کزاز سفلی است که در بخش سربند شهرستان اراک و 12هزارگزی شمال خاور آستانه و 7هزارگزی راه عمومی قرار دارد. کوهستانی و سردسیر
توردانلغتنامه دهخداتوردان . (اِخ ) دهی از دهستان حومه ٔ بخش بمپور شهرستان ایرانشهر است و 160 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7).
تیرانلغتنامه دهخداتیران . (اِخ ) دهی از دهستان بربرود است که در بخش الیگودرز شهرستان بروجرد واقع است و 343 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).