تیجلغتنامه دهخداتیج . (اِ) نخ ابریشم . (برهان ) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ). ابریشم خام . (ناظم الاطباء). || پنبه ای که آن را بدست از هم بگشایند و ب
تیژلغتنامه دهخداتیژ. (اِ) تِز. (فرهنگ فارسی معین ). محل سبز مزرعه ٔ کاشته شده . || غرش شکم و ضرطه و بادی که از سوراخ پائین خارج شود. (ناظم الاطباء). رجوع به تیز شود.
تیجانلغتنامه دهخداتیجان . (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تیجانلغتنامه دهخداتیجان . (ع اِ) ج ِ تاج ، یقال :العمائم تیجان العرب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به الجماهر بیرونی ص 69 شود.
تیجانیلغتنامه دهخداتیجانی . (اِخ ) احمدبن محمد. متصوف و مؤسس طریقه ٔ تیجانیه در مغرب اقصی که در سال 1299 هَ . ق . در فاس درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 70).
تیجانلغتنامه دهخداتیجان . (اِخ ) دهی از دهستان ماروسک است که در بخش سرولایت شهرستان نیشابور واقع است و در حدود 100 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
تیجانلغتنامه دهخداتیجان . (ع اِ) ج ِ تاج ، یقال :العمائم تیجان العرب . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). رجوع به الجماهر بیرونی ص 69 شود.
تیجانیلغتنامه دهخداتیجانی . (اِخ ) احمدبن محمد. متصوف و مؤسس طریقه ٔ تیجانیه در مغرب اقصی که در سال 1299 هَ . ق . در فاس درگذشت . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 70).
تیجیرلغتنامه دهخداتیجیر. (اِ) پرده ای که کشند میان خانه یا خیمه تا خانه را بدو قسمت ظاهر و نهفته کنند و این پرده آویخته نیست بلکه منصوب است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به ت