طیاریلغتنامه دهخداطیاری . [ طَی ْ یا ] (حامص ) طیار و آماده و مهیّا بودن . || اصطلاحی بوده است . تریاک مالی .
تاریخ الروملغتنامه دهخداتاریخ الروم . [ خُرْ رو ] (ع اِمرکب ) رجوع به تاریخ رومیان و تاریخ اسکندری شود.
تاریخ جایی یا امری بودنلغتنامه دهخداتاریخ جایی یا امری بودن . [ خ ِ اَ دَ ](مص مرکب ) از همه ٔ گذشته ٔ آن ، بجزئیات آگاه بودن .
تاریخ عمومیلغتنامه دهخداتاریخ عمومی . [ خ ِ ع ُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) تاریخی که شامل کلیات از قبیل شرح وقایع و جنگها، ذکر سلاطین ، رؤسا، اوضاع اجتماعی و سیاسی و اقتصادی جهان است .
تاری ورمیشلغتنامه دهخداتاری ورمیش . [ وِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قطور بخش حومه ٔ شهرستان خوی است که در 36000گزی جنوب باختری خوی و 5000گزی جنوب راه ارابه رو قطور به خوی واقع است و کوهست
کارسازیلغتنامه دهخداکارسازی . (حامص مرکب ) عمل کارساز. تیاری و تدارک . (ناظم الاطباء). تهیه ٔ اسباب : مغنی کجائی به گلبانگ رودبیاد آور آن خسروانی سرودکه تا وجد را کارسازی کنم برقص
اعدادلغتنامه دهخدااعداد. [ اِ ] (ع مص ) آماده گردانیدن کسی یاچیزی را و ذخیره ساختن . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). مهیا و حاضر ساختن کسی را برای کاری .(از اقرب الم
مصالحلغتنامه دهخدامصالح . [ م َ ل ِ ] (ع اِ) ج ِ مصلحة. نیکیها. (منتهی الارب ) (غیاث ) (ناظم الاطباء). ج ِ مصلحت به معنی صلاح و خیر کار. آنچه موجب آسایش و سود باشد. (از یادداشت م
بسیجلغتنامه دهخدابسیج . [ ب َ / ب ِ ] (اِمص ) بسیچ . پسیچ . ساختگی کارها و کارسازیها و ساخته شدن و آماده گردیدن باشد خصوصاً ساختگی و کارسازی سفر. (برهان ). ساختگی و آمادگی . (نا
تاریخ الروملغتنامه دهخداتاریخ الروم . [ خُرْ رو ] (ع اِمرکب ) رجوع به تاریخ رومیان و تاریخ اسکندری شود.