تگژلغتنامه دهخداتگژ. [ ت َ گ َ ] (اِ) دانه ٔ انگور که میان غژم باشد آنرا تکس و تکش نیز گویند. (آنندراج ). استخوان انگور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به تکس و تکژ شود.
تگژدانهلغتنامه دهخداتگژدانه . [ ت َ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) غلاف دانه ٔ انگور. (شرفنامه ٔ منیری ). غلاف دانه . (آنندراج ). رجوع به تکژدان شود.
تاژیکلغتنامه دهخداتاژیک . (ص ، اِ) تاجیک : طایربوقا رابا لشکری از مغول و تاژیک به محاصره ٔ آن بگذاشت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به تاجیک و تازیک شود.
تاژسلغتنامه دهخداتاژس . [ ژِ ] (اِخ ) دختر کوچک ژوپیتر که از مشتی خاک پدید آمده و بنابر روایات قدیم ، مردم «اتروریا» را غیب گویی آموخت . (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ
تاژبانلغتنامه دهخداتاژبان . (اِخ ) دهی است از دهستان پشت آربابا بخش بانه ٔ شهرستان سقز واقع در 24هزارگزی جنوب باختر بانه ، یکهزارگزی رودخانه ٔ بانه . کوهستانی ، سردسیر، دارای 80 ت
تاژکلغتنامه دهخداتاژک . [ ژَ ] (اِ) فرهنگستان این کلمه را برابر فلاژل فرانسه (رشته ٔ دراز و باریک ) وضعکرده است . رجوع به جانورشناسی تألیف اسماعیل آزرم ص 23، 38، 60، 65، 68 و 7
تگژدانهلغتنامه دهخداتگژدانه . [ ت َ گ َ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) غلاف دانه ٔ انگور. (شرفنامه ٔ منیری ). غلاف دانه . (آنندراج ). رجوع به تکژدان شود.
تگسلغتنامه دهخداتگس . [ ت َ گ َ ] (اِ) همان تگژ مرقوم است . (شرفنامه ٔ منیری ). استخوان و هسته ٔ درون و صره ٔ انگور. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : برگونه ٔ سیاهی چشم است غژم اوهم
استخوانلغتنامه دهخدااستخوان . [ اُ ت ُ خوا / خا ] (اِ) عَظْم . (دهار) (منتهی الارب ). قسمت صلب و سختی که در بدن حیوان و نبات است . و آن عام است بر حیوانات و نباتات ، برخلاف استه که
تاژیکلغتنامه دهخداتاژیک . (ص ، اِ) تاجیک : طایربوقا رابا لشکری از مغول و تاژیک به محاصره ٔ آن بگذاشت . (تاریخ جهانگشای جوینی ). رجوع به تاجیک و تازیک شود.
تاژسلغتنامه دهخداتاژس . [ ژِ ] (اِخ ) دختر کوچک ژوپیتر که از مشتی خاک پدید آمده و بنابر روایات قدیم ، مردم «اتروریا» را غیب گویی آموخت . (تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ترجمه ٔ نصراﷲ