تگللغتنامه دهخداتگل . [ ت َ گ َ ] (اِ) قوچ جنگی . (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (برهان ). رجوع به ماده ٔ قبل شود.
تگللغتنامه دهخداتگل . [ ت َ گ َ ] (اِ) مرد نوجوان بود که هنوز خط نیاورده . (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 321). نوخواسته باشد که خطش تمام دمیده نبود. امرد نوخط. (فرهنگ جهانگیری ). نوخ
تگللغتنامه دهخداتگل . [ ت ِ گ َ ] (اِ) پارچه بود که بر جامه ٔ پاره بدوزند و آنرا پینه خوانند و به تازی رقعه خوانند. (فرهنگ جهانگیری ) (از فرهنگ رشیدی ). پارچه و رقعه که بر جامه
تگلفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهتکۀ پارچه که بر پارگی جامه بدوزند؛ پینه: ◻︎ چو ریسمان شدهام زآنکه سوزن هجرت / همیزند به قبای دلم هزار تگل (مولوی: رشیدی: تگل).
تگلات فالازارلغتنامه دهخداتگلات فالازار. [ ت ِ ] (اِخ ) ... سوم که در سالهای 745 - 727 ق .م . مسیح پادشاه آشور بود و امپراطوری قوی و منظمی تأسیس کرد و قلمرو حکومت خود را بر تمام آسیای غ
تگلات فالازارلغتنامه دهخداتگلات فالازار. [ ت ِ ] (اِخ ) ... اول که در اواخر قرن دوازدهم پیش از میلاد مسیح پادشاه آشورو از فاتحان مشهور بود. وی نواحی دریاچه ٔ وان تا دریای مدیترانه را تصر
تگلتولغتنامه دهخداتگلتو. [ ت َ گ َ ] (اِ) سبدی که بر پشت حمل کنند. || تکلتو. رجوع به تکلتو شود. || بروت . شارب . (ناظم الاطباء).
تالابلغتنامه دهخداتالاب . (اِ) تال . (برهان ). آبگیر و استخر را در هند تالاب گویند. (فرهنگ نظام ). آبگیر و استخر وبرکه . (ناظم الاطباء). استخر. (برهان ). غدیر. کول .
تالاب رودلغتنامه دهخداتالاب رود. (اِخ ) رودی است که بدریاچه ٔ هامون ریزد و تا محل تلاقی با رود میرجاوه ، خط سرحدی ایران در بلوچستان تعیین شده است .
تگلات فالازارلغتنامه دهخداتگلات فالازار. [ ت ِ ] (اِخ ) ... سوم که در سالهای 745 - 727 ق .م . مسیح پادشاه آشور بود و امپراطوری قوی و منظمی تأسیس کرد و قلمرو حکومت خود را بر تمام آسیای غ
تگلات فالازارلغتنامه دهخداتگلات فالازار. [ ت ِ ] (اِخ ) ... اول که در اواخر قرن دوازدهم پیش از میلاد مسیح پادشاه آشورو از فاتحان مشهور بود. وی نواحی دریاچه ٔ وان تا دریای مدیترانه را تصر
تگلتولغتنامه دهخداتگلتو. [ ت َ گ َ ] (اِ) سبدی که بر پشت حمل کنند. || تکلتو. رجوع به تکلتو شود. || بروت . شارب . (ناظم الاطباء).