تکمیدلغتنامه دهخداتکمید. [ ت َ ] (ع مص ) گرم کردن عضوی به بستن کماد و جز آن بر وی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). پوست بدن را با چیزی گرم یا سوزنده
تجمیدلغتنامه دهخداتجمید. [ ت َ ] (ع مص ) خواستن که بسته و فرسوده شود. (شرح قاموس ). فسردن و بسته شدن گرفتن . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). جَمَّدَ الماءُ؛ حا
تحمیدلغتنامه دهخداتحمید. [ ت َ ] (ع مص ) مبالغت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). مبالغه ٔ حمد. (زوزنی ). نیک ستودن . (دهار). نیک ستودن و پی درپی ستایش کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج
ترمیدلغتنامه دهخداترمید. [ ت َ ] (ع مص ) خاکسترآلود کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). در خاکستر کردن چیزی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از المنجد) (اقر
شیرگرملغتنامه دهخداشیرگرم . [ گ َ ] (ص مرکب ) هر مایعی که فاتر و نیم گرم باشد. (ناظم الاطباء). نیم گرم و معتدل . (از آنندراج ). به گرمی شیر آنگاه که دوشند. وِلَرْم . فاتر. ملایم .
حربالغتنامه دهخداحربا. [ ح ِ ] (ع اِ) حرباء. حربایه . سمندر. آفتاب گردک . آفتاب پرست . جحل . خامالاون . ابوقلمون . ابوحذر. بوقلمون . آفتاب گردش . اسدالارض . پژمره . مارپلاس . خو
زیان کردنلغتنامه دهخدازیان کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) ضرر کردن . خسارت کشیدن . (از ناظم الاطباء). متضرر شدن . ضرر دیدن . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : زیان کردند خصمانت به طَمْع سود
لبنلغتنامه دهخدالبن . [ ل َ ب َ ] (ع اِ) شیر و آن اسم جنس است . ج ، البان . (منتهی الارب ). و هو مرکبة من مائیة و جبنیة و دسومة : چگونه جدری جدری کجا ز پستانش هنوز هیچ لبی بوی
گوهرلغتنامه دهخداگوهر.[ گ َ / گُو هََ ] (اِ) مروارید است که به عربی لؤلؤ خوانند و مطلق جواهر را نیز گفته اند. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (بهار عجم ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ف