تکمه داشلغتنامه دهخداتکمه داش . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان قوری چای است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 350 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تکمه داشلغتنامه دهخداتکمه داش . [ ت ِ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان عباسی که در بخش بستان آباد شهرستان تبریز واقع است و 1550 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
تکمه داشلغتنامه دهخداتکمه داش . [ ت ُم ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان ترک شهرستان ملایر است که 300 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5).
تیکمه داشلغتنامه دهخداتیکمه داش . [ م ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان قره پشلو است که در بخش مرکزی شهرستان زنجان واقع است و 459 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
تکیه داشتنلغتنامه دهخداتکیه داشتن . [ ت َ ی َ / ی ِ ت َ] (مص مرکب ) اتکاء داشتن . اعتماد کردن : طاعت دارید رسولانش راتکیه مدارید چنین بر قضاش . ناصرخسرو.که خلقی بر او تکیه دارند و پشت
عباسیلغتنامه دهخداعباسی . [ ع َب ْ با ] (اِخ ) نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش بستان آباد شهرستان تبریز است ، این دهستان در جنوب خاوری بخش واقع و دارای آب و هوای نسبتاً سرد و
بستان آبادلغتنامه دهخدابستان آباد. [ ب ُ ] (اِخ ) یکی از بخشهای ششگانه ٔ مرکزی تبریز استان سوم آذربایجان ومحدود است : از شمال به بخش ورزقان از شهرستان اهر از جنوب به بخش سراسکند، از خ
تکمهلغتنامه دهخداتکمه . [ ت ُ م َ / م ِ ] (اِ) گوی گریبان وامثال آن را گویند. (برهان ) (انجمن آرا). گوی گریبان از برهان و لغات ترکی که به هندی آنرا گهندی گویندو بمعنی حلقه ٔ کوچ
ارفورتلغتنامه دهخداارفورت . [ اِ ] (اِخ ) شهری است به پروس (ساکس ) در کنار ژِرا در 280 هزارگزی جنوب غربی برلن ، دارای 135000 تن سکنه . دارای دارالفنون تاریخی وکتابخانه ٔ مکمل و ان
پیزیلغتنامه دهخداپیزی . (اِ) دبر. اِست . کون در تداول عوام . مقعد. مغاکچه ٔ سرین و سوراخ پائین هر جاندار. نشین : تو خواه راضی باش ای رفیق و خواه مباش قضاست آن کِت وارونه می کند