تکملةلغتنامه دهخداتکملة. [ ت َ م ِ ل َ ] (ع مص ) تمام گردانیدن و نیکو کردن . (آنندراج ). کمل تکمیلاً و تکملة. رجوع به تکمیل شود. (ناظم الاطباء). || (اِ) آنکه چیزی را تمام گرداند.
تکملةدیکشنری عربی به فارسیمتمم , متمم گرفتن , پي ايند , دنباله , عقبه , نتيجه , پايان , انجام , خاتمه
تکملهفرهنگ انتشارات معین(تَ مَ یا مِ لِ) [ ع . تکملة ] (اِ.) 1 - تتمه ، متمم . 2 - بخش پایانی و قسمت آخر کتاب ، مقاله و هر نوشتة دیگر.
تکلهلغتنامه دهخداتکله . [ ت َ ل َ ] (اِخ ) از ایلات ساکن اطراف اردبیل . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 106). از ایلات اطراف اردبیل و مرکب از 500 خانوار است که ییلاقشان در سبلان و قشلاق
تکلهلغتنامه دهخداتکله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) اتابک مظفرالدین تکله (649-656 هَ . ق .) یکی از مشهورترین اتابکان لرستان است و او با اتابکان فارس و امرای لر کوچک و شول و مغول در
تکلهلغتنامه دهخداتکله . [ ت ُ ل َ / ل ِ ] (اِخ ) نام یکی از اتابکان است که در شیراز پادشاهی کردند. (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آراء) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از
تکملهفرهنگ انتشارات معین(تَ مَ یا مِ لِ) [ ع . تکملة ] (اِ.) 1 - تتمه ، متمم . 2 - بخش پایانی و قسمت آخر کتاب ، مقاله و هر نوشتة دیگر.