تکلیسلغتنامه دهخداتکلیس . [ت َ ] (ع مص ) حمله کردن و کوشیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد). || بددلی کردن و گریختن . از اضداد است . (منتهی الارب
تکلیسفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آهک کردن؛ آهکمالی کردن؛ اندود کردن با آهک یا ساروج.۲. (شیمی) حرارت دادن به جسمی تا مانند آهک شود.
تَکلیسcalcinationواژههای مصوب فرهنگستانفرایندی که در آن جسمی را در دمایی پایینتر از دمای ذوب آن گرم میکنند تا تجزیۀ شیمیایی یا انتقال فاز صورت گیرد
تالیس تپرلغتنامه دهخداتالیس تپر. [ ] (اِ) بهندی برگ زرنب را گویند. رجوع به فهرست مخزن الادویه ص 302 و زرنب و تالیستر و تالیس شود.
تالیسلغتنامه دهخداتالیس . (اِخ ) تلفظ ترکی تالس و ثالس و طالس ، یکی از حکمای هفتگانه . رجوع به تالس و ثالس و طالس و قاموس الاعلام ترکی شود.
تالیسترلغتنامه دهخداتالیستر. [ ] (اِ) بهندی زرنب را نامند. (فرهنگ فهرست مخزن الادویه ص 8). رجوع به تالیس تپر و تالیس شود.