تکفکفلغتنامه دهخداتکفکف . [ ت َ ک َ ک ُ ] (ع مص ) بازایستادن . (منتهی الارب )(ناظم الاطباء). انصراف و امتناع . (اقرب الموارد).
تکففلغتنامه دهخداتکفف . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] (ع مص ) کف پیش مردمان داشتن در کدیه . (تاج المصادر بیهقی ). کف کف طعام خواستن . (زوزنی ). دست پیش کسی داشتن بخواهش . (منتهی الارب ) (آ
سازة تککفsingle bottom structureواژههای مصوب فرهنگستاننوعی ورقهبندی بدنه که در آن ستبرهها و تیرها در زیر خم خن واقع شدهاند و سازة کف دارای تنها یک لایه است
تکففلغتنامه دهخداتکفف . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] (ع مص ) کف پیش مردمان داشتن در کدیه . (تاج المصادر بیهقی ). کف کف طعام خواستن . (زوزنی ). دست پیش کسی داشتن بخواهش . (منتهی الارب ) (آ