تکفللغتنامه دهخداتکفل . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ] (ع مص ) پایندانی کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (از زمخشری ). پذیرفتار کسی گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطب
تکفلفرهنگ مترادف و متضاد۱. تعهد، تقبل، ضمان ۲. کفالت، سرپرستی ۳. کفالت کردن، کفیل شدن، متعهد شدن، پایندانی کرن، بهعهدهگرفتن
تکفلفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. کفایت کردن.۲. کفیل شدن؛ متعهّد شدن؛ بهعهده گرفتن؛ عهدهدار امری یا کاری شدن.
تکفل کردنلغتنامه دهخداتکفل کردن . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کفالت کردن .در عهده گرفتن . پذیرفتاری کردن : و مالی خطیر در صحبت تو حمل فرموده می آید تا هر نفقه و مؤونت که بد
تکفل کردنلغتنامه دهخداتکفل کردن . [ ت َ ک َف ْ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کفالت کردن .در عهده گرفتن . پذیرفتاری کردن : و مالی خطیر در صحبت تو حمل فرموده می آید تا هر نفقه و مؤونت که بد