تکعیبلغتنامه دهخداتکعیب . [ ت َ ] (ع مص ) نارپستان شدن . (تاج المصادر بیهقی ). نو برآمدن و بلند شدن پستان دختر و نارپستان شدن آن . (منتهی الارب ). نارپستان شدن و بلند شدن پستان د
تکعیبفرهنگ انتشارات معین(تَ) [ ع . ] (مص م .) 1 - چهارگوشه ساختن چیزی . 2 - پر کردن ظرف . 3 - عددی را به توان سه رسانیدن .
تجعیبلغتنامه دهخداتجعیب . [ ت َ ] (ع مص )افکندن چیزی را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (اقرب الموارد). || تیردان ساختن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تج
ترعیبلغتنامه دهخداترعیب . [ ت َ ] (ع مص ) ترسانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (از المنجد): رعبته ترعیباً فرعب رعباً. یعنی ترسانیدم او را پس ترسید. (منتهی الارب
ترعیبلغتنامه دهخداترعیب . [ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ ترعیبة. (تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). و رجوع به ترعیبة شود.
ترعیبةلغتنامه دهخداترعیبة. [ ت ِ ب َ ] (ع اِ) پاره ای از کوهان . (از تاج العروس ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد). ج ، تِرعیب . (منتهی الارب ) (ناظم ال
تشعیبلغتنامه دهخداتشعیب . [ ت َ ] (ع مص ) جدا و متفرق کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). متفرق کردن چنانکه قابل بازگشت نباشد. (از اقرب الموارد). || کاسه وابستن . (ت
چهارگوشهلغتنامه دهخداچهارگوشه . [ چ َ / چ ِ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) که چهار خط از چهار جانب آن درآید و از تقاطع چهار زاویه سازد. هرچیز که چهار زاویه داشته باشد. مربع. اُجُم . تَکعیب ؛
مکعبلغتنامه دهخدامکعب . [ م ُ ک َع ْ ع َ ] (ع ص ، اِ) چهارگوشه کرده شده . (غیاث ) (از منتهی الارب ). و رجوع به تکعیب شود. || هر جسمی که شش سطح مربع وی را احاطه کرده باشد. (ناظم
تضلیعلغتنامه دهخداتضلیع. [ ت َ ] (ع مص ) بر هیئت پهلو نقش کردن جامه . (تاج المصادر بیهقی ). نگارین کردن جامه را به شکل اضلاع . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء)(آنندراج ). || (اصطلاح
بلند شدنلغتنامه دهخدابلند شدن . [ ب ُ ل َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) افراخته شدن (شمشیر). (ناظم الاطباء). || افراخته شدن (بنا و جز آن ). (فرهنگ فارسی معین ). مرتفع شدن . (آنندراج ). بالا گ
کیفیتلغتنامه دهخداکیفیت . [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. (غیاث ). صفت و چگونگی . (ناظم الاطباء)