تکحیل کردنلغتنامه دهخداتکحیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سرمه در چشم کردن . کحل در چشم کردن و مجازاً سرمه ای رنگ کردن چیزی را. لاجوردی رنگ کردن : پیرامن هر مربعی از مربعات آن خطی
تکمیل کردنلغتنامه دهخداتکمیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن . تمام کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تکمیل شود.
تکمیل کردندیکشنری فارسی به انگلیسیaccomplish, complement, complete, finalize, finish, integrate, perfect, season, supplement
لاجوردلغتنامه دهخدالاجورد. [ لاج ْ / ج َ وَ ] (اِ) لاژورد. لازورد. سنگی است کبود که ازآن نگین انگشتر سازند و صلایه کرده به جهت مذهّبان ونقاشان به عمل آورند و تفریح و تقویت کند و ب
تکحیللغتنامه دهخداتکحیل . [ ت َ ] (ع مص مرکب ) سرمه کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سرمه کشیدن چشم را.(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). سرمه در چشم کردن . (ازاقرب الموارد). سر
تکحیل دادنلغتنامه دهخداتکحیل دادن . [ ت َ دَ ](مص ) سرمه دادن . سرمه در چشم کردن و مجازاً روشنی دادن : بمقر ملک و دولت بازرسید و دیده را به جمال مبارک پدر تکحیل داد. (سندبادنامه ص 145
تکمیل کردنلغتنامه دهخداتکمیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کامل کردن . تمام کردن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تکمیل شود.