ضمادلغتنامه دهخداضماد. [ ض ِ ] (ع اِ) مرهم . (دهار) (زمخشری ). مرهم جراحت . (مهذب الاسماء). دارو که بر جراحت نهند. ادویه با مایعی درآمیخته که بر عضوی نهند. دواهای زفت که محتاج ب
تکثیفلغتنامه دهخداتکثیف . [ ت َ ] (ع مص ) سطبر گردانیدن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). انبوه و غلیظ گردانیدن . (از اقرب الموارد). سطبر گردانیدن . || فراهم آمدن . (غیاث اللغات )
تکثئةلغتنامه دهخداتکثئة. [ت َ ث ِ ءَ ] (ع مص ) در همه ٔ معانی کث ء. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بر سر برآمدن شیر، و آب خالص در تحت آن ماندن . || کفک برآوردن د
توافقدیکشنری فارسی به عربیاتفاقية , استمرار , التصاق , التقاء , تکيف , فحم , فرقة , مساومة , مستوطنة , موافقة