تکاپوفرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. آمدوشد باشتاب؛ تکوپو؛ دوندگی.۲. جستجو.۳. در جستجوی چیزی به هر سو دویدن.
تکاپوی کردنلغتنامه دهخداتکاپوی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب . به این سوی و آن سوی رفتن . تلاش کردن . سعی کردن . جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سر
تکاپویلغتنامه دهخداتکاپوی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) از: تک +الف واسطه +پوی بمعنی پوییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمد و شد از روی تعجیل و شتاب و جستجوی بسیار باشد و بعضی گویند که تکاپ
تکاپوی کردنلغتنامه دهخداتکاپوی کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آمد و شد کردن از روی تعجیل باشتاب . به این سوی و آن سوی رفتن . تلاش کردن . سعی کردن . جستجوی بسیار و شتاب آمیز کردن : سر
تکاپویلغتنامه دهخداتکاپوی . [ ت َ ] (اِ مرکب ) از: تک +الف واسطه +پوی بمعنی پوییدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). آمد و شد از روی تعجیل و شتاب و جستجوی بسیار باشد و بعضی گویند که تکاپ