تکاورلغتنامه دهخداتکاور. [ ت َ وَ ] (نف مرکب ) بمعنی تک آورنده باشد یعنی حیوانات رونده و دونده عموماً و بمعنی اسب و شتر باشد که عربان فرس و جمل گویند خصوصاً. (برهان ) (آنندراج ).
تکاورفرهنگ مترادف و متضاد۱. پیکارگر، جنگاور، جنگی، دلاور، رزمنده، مبارز، نبرده ۲. تازنده، دونده ۳. تیزرفتار، اسب تندرو
تکاورفرهنگ انتشارات معین(تَ وَ) (ص مر.) 1 - دونده . 2 - اسب تندرو. 3 - افراد ورزیده و آموزش دیدة نظامی برای عملیات جنگی .
تکاوریلغتنامه دهخداتکاوری . [ ت َ وَ ] (حامص مرکب ) تاختن . دویدن . تیزرفتاری . سبق : عید رسید و مهرگان با دو جنیبه بر اثرهردو جنیبه همعنان در گرو تکاوری .خاقانی .
تکاوریلغتنامه دهخداتکاوری . [ ت َ وَ ] (حامص مرکب ) تاختن . دویدن . تیزرفتاری . سبق : عید رسید و مهرگان با دو جنیبه بر اثرهردو جنیبه همعنان در گرو تکاوری .خاقانی .
تکاوچ - تکاورواژهنامه آزادت َ کا و َ چ:(تَکا)در لغت نامه دهخدا در ردیف حرف (ت) به معنی (عاشق) ثبت شده ، مثل تکاور یا تکاوچ (و) به معنای حرف ربط است ، و ( چ ) و یا ( ج ) به معنای تند رو ه