تکاذبلغتنامه دهخداتکاذب . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) باهم کذب کردن بدوستی و سخن دروغ گفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). به یکدیگر دروغ گفتن . (از اقرب الموارد).
تجاذبلغتنامه دهخداتجاذب . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) از یکدیگر درکشیدن . (زوزنی ). کشیده شدن و برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با هم کشیدن و تنازع نمودن . (منتهی
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رو
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) (حومه ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه است و مرکز آن قصبه ٔ تکاب است . این دهستان 39 آبادی بزرگ و کوچک دارد و سکنه ٔ آن
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان . (ناظم الاطباء).
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) یکی از بخشهای شهرستان مراغه است که در جنوب خاوری این شهرستان واقع است . کوهستانی و معتدل است و از دو دهستان بنام حومه ٔ تکاب و احمدآباد که
متکاذبلغتنامه دهخدامتکاذب . [ م ُ ت َ ذِ ] (ع ص ) با همدیگر کذب کننده به دوستی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || سخن دروغ گوینده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (ا
تجاذبلغتنامه دهخداتجاذب . [ ت َ ذُ ] (ع مص ) از یکدیگر درکشیدن . (زوزنی ). کشیده شدن و برگردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || با هم کشیدن و تنازع نمودن . (منتهی
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِ مرکب ) زمین آبکند را گویند و وسط حقیقی دو کوه را نیز گفته اند که دره باشد و زمینی را نیز گویند که از دره و غیر دره که در آن بعضی جا آب فرو رو
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) (حومه ) یکی از دهستانهای دوگانه ٔ بخش تکاب شهرستان مراغه است و مرکز آن قصبه ٔ تکاب است . این دهستان 39 آبادی بزرگ و کوچک دارد و سکنه ٔ آن
تکابلغتنامه دهخداتکاب . [ ت َ ] (اِخ ) نام الگه و ولایتی هم هست . (برهان ) (از انجمن آرا) (از آنندراج ). نام الگه ای در ولایت خبیص کرمان . (ناظم الاطباء).