تکاثفلغتنامه دهخداتکاثف . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) کثیف شدن . ضد لطیف شدن . (زوزنی ). برهم نشستن و سطبر شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سطبر و غلیظ شدن و برهم ن
تکاثففرهنگ مترادف و متضاد۱. تراکم، غلظت، فشردگی ≠ متخلخل ۲. چگالی ۳. انبوهی، فراوانی ۴. متکاثف شدن، فشرده شدن، متراکمشدن ≠ متخلخل شدن
تکاثففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. بر هم نشستن و انبوه شدن.۲. انبوهی و ستبری.۳. (فیزیک) [منسوخ] چگالی؛ جرم حجمی.
تکاثف گرفتنلغتنامه دهخداتکاثف گرفتن . [ ت َ ث ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التصاق . انتقاص حجم جسم .تراکم و برهم فشردگی ذرات یک جسم بر یکدیگر. خلاف انبساط و تخلخل . برهم انباشته شدن بخاطر
قابلیت تکاثفلغتنامه دهخداقابلیت تکاثف . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ت َ ث ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابلیت تراکم . رجوع به قابلیت تراکم شود.
تکاثحلغتنامه دهخداتکاثح . [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) روباروی شمشیر زدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تکافح . (اقرب الموارد). رجوع به تکافح شود.
تکاثرلغتنامه دهخداتکاثر. [ ت َ ث ُ ] (اِخ ) سوره ٔ صدودومین از قرآن کریم . مکیه و آن هشت آیت است ، پس از قارعه و پیش ازعصر و آغاز آن : الهیکم التکاثر حتی زرتم المقابر.
تکاثرلغتنامه دهخداتکاثر. [ ت َ ث ُ ] (ع مص ) با یکدیگر نبرد کردن به بسیاری مال و قوم و فخر کردن . (منتهی الارب ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الم
تکاثف گرفتنلغتنامه دهخداتکاثف گرفتن . [ ت َ ث ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) التصاق . انتقاص حجم جسم .تراکم و برهم فشردگی ذرات یک جسم بر یکدیگر. خلاف انبساط و تخلخل . برهم انباشته شدن بخاطر
قابلیت تکاثفلغتنامه دهخداقابلیت تکاثف . [ ب ِ لی ی َ ت ِ ت َ ث ُ ] (ترکیب اضافی ، اِمص مرکب ) قابلیت تراکم . رجوع به قابلیت تراکم شود.