تچرهلغتنامه دهخداتچره . [ ت َ رَ ] (اِخ ) تجر. قصر کوچک داریوش .رجوع به تجر و ایران باستان ج 2 ص 1588 و 1598 شود.
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ ] (اِخ ) بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 157) آرد: اما «ژمکوت » در موضعی است که یعقوب و فزاری یاد کرده اند وگفته اند که در دریای آن (حوالی ) شهری است مسمی ب
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ رَ ] (اِخ ) نهری است در قره طاغ و هرسک که از قسمت جنوب شرقی جبال قره طاغ سرچشمه گرفته ، بسوی شمال غربی و بعداً بطرف شمال روان میشود و پس از رسیدن به قص
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ رَ / رِ ] (اِ) تارم که معرب آن طارم است . (آنندراج ) (انجمن آرا) (فرهنگ رشیدی ). طارم . (برهان ) (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) : همی کردم گه و بیگه نظاره ن
تبرهلغتنامه دهخداتبره . [ ت َ ب َ رَ / رِ ] (اِ) اسم آلتی است در آسیای آبی . رجوع به تبرک آسیا شود. (یادداشت بخط مؤلف ).
تبرهلغتنامه دهخداتبره . [ ت ُ رَ / رِ ] (اِ) مخفف توبره : العلیقه ، تبره که بر ستور کنند. (مهذب الاسماء) : بسته بر آخور او استر من جو میخوردتبره افشاند بمن گفت مرا میدانی . حافظ
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِخ ) تچر. تچره . تزر. طزر: قصر کوچک داریوش [ تخت جمشید ] که در ضلع شمالی صحن بپا شده بنابر کتیبه های بالای دو جرز رواق به تچر موسوم است .لفظ
تجرلغتنامه دهخداتجر. [ ت َ ج َ ] (اِ) خانه ٔ زمستانی را گویند که در آن تنور و بخاری باشد. (برهان ) (ناظم الاطباء). خانه ٔ زمستانی که بخاری و تنور داشته باشدو تابخانه نیز گویند.
کتیبهلغتنامه دهخداکتیبه . [ ک ِ / ک َ ب َ/ ب ِ ] (از ع ، اِ) ممال کتابة عربی . (فرهنگ فارسی معین ). نوشته : کتاب و کلک همه کاتبان نمونه شودچو کلک او بنگارد کتیبه های کتاب . معزی
تارهلغتنامه دهخداتاره . [ ] (اِخ ) بیرونی در تحقیق ماللهند (ص 157) آرد: اما «ژمکوت » در موضعی است که یعقوب و فزاری یاد کرده اند وگفته اند که در دریای آن (حوالی ) شهری است مسمی ب