تلک و پلکلغتنامه دهخداتلک و پلک . [ ت ِ ل ِ ک ُ پ ِ ل ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) تلک پلک . رجوع به همین کلمه شود.
تک و پوی زدنلغتنامه دهخداتک و پوی زدن . [ ت َ ک ُ زَ دَ ] (مص مرکب ) تلاش کردن . جهد کردن . به هر دری زدن . بهر سوی روی آوردن : در طرف خراسان و عراق هنوز آتش فتنه و آشوب تسکین نیافته بو
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ینالتگین . وی از سالاران دوره ٔ غزنوی است . نخست خازن سلطان محمود و در همه سفرهای این پادشاه با او بود و خدمتهای نیکو کرد سپس در زمان سل
للغتنامه دهخدال . [ ل ِ ] (ع حرف ) را. مَر. (نصاب الصبیان ).برای ِ. از برای ِ. بهرِ. از جهت ِ. برون : چو بدره مهر کند مهر اوست للشعراچو باره داغ کند مهر اوست للزوار. عنصری .گ
هندلغتنامه دهخداهند. [ هَِ ] (اِخ ) پارسی باستان هندو همریشه با سند، در کتیبه های عیلامی هی ایندویش ، اوستا هندو، سنسکریت سینذو به معنی نهر، جویبار، رود سند یا ناحیه ٔ گرداگرد
ذوالمعنیینلغتنامه دهخداذوالمعنیین .[ ذُل ْ م َ نی ی َ ] (ع ص مرکب ) عبارت است از این که از لفظ دو معنی یا بیشتر اراده شود در استعمال واحد.چنانکه در آیه ٔ شریفه ٔ «فکاتبوهم اِن علمتم ف
احمادلغتنامه دهخدااحماد. [ اِ ] (ع مص ) ستوده کار شدن . کردن کاری که موجب ستایش باشد. || ستوده شدن . بستایش رسیدن . || ستوده یافتن . (تاج المصادر). محمود یافتن . ستودن . تحسین .