تلپفرهنگ انتشارات معین(تِ لِ) (ص .) 1 - تالاپ . 2 - ویژگی آن که خود را به دیگران تحمیل می کند. ؛~شدن سربار شدن .
تلپ تولملغتنامه دهخداتلپ تولم . [ ت ِ ل ِ ت ُ ل ِ ] (اِخ ) برطبق روایت ژوستن ، در تقسیم ممالک اسکندر حکومت پارس به وی رسید. رجوع به ایران باستان ج 3 ص 1969 شود.
فشلدیکشنری عربی به فارسیخراب شدن , تصورکردن , موفق نشدن , خرابي , قصور , عدم موفقيت , صداي تلپ , صداي چلپ , باصداي تلپ افتادن , شکست خوردن , درنرفتن (گلوله يا بمب)
plumpsدیکشنری انگلیسی به فارسیplumps، صدای تلپ تلپ، چاق شدن، فربه ساختن، گوشتالو کردن، محکم افتادن یا افکندن
plumpدیکشنری انگلیسی به فارسیچاق و چله، صدای تلپ تلپ، چاق شدن، فربه ساختن، گوشتالو کردن، محکم افتادن یا افکندن، گوشتالو، فربه
مجموعةدیکشنری عربی به فارسیگرداوري , گرداورد , کلکسيون , اجتماع , مجموعه , ترکيب , يکمرتبه , مجموع , اثرکلي , بطورجمعي , دسته جمعي , گروه , گروه بندي کردن , گوشتالو , فربه , چاق وچله , فر